تبلیغات
ارتباط با مدیر
نویسندگان وبگاه
آرشیو مطالب
اسفند 1393دی 1393شهريور 1393مرداد 1393تير 1393فروردين 1393اسفند 1392بهمن 1392دی 1392آذر 1392آبان 1392مهر 1392شهريور 1392مرداد 1392تير 1392خرداد 1392ارديبهشت 1392فروردين 1392اسفند 1391بهمن 1391دی 1391آبان 1391مهر 1391شهريور 1391مرداد 1391تير 1391خرداد 1391ارديبهشت 1391فروردين 1391
دیگر امکانات
آمار وب سایت:
ابزار مذهبی وبلاگ شهدای کازرون |
نویسنده نادرمنتظرالمهدی در شنبه 10 تير 1391
|
یکی بانوی امدادگر و رزمنده دفاعمقدس از روزهای مقاومت خرمشهر و تلاشش برای حضور در عملیات بیتالمقدس سخن گفت. «افسانه قاضیزاده» که در روزهای مقاومت خرمشهر و همگام با دیگر رزمندگان جنگیده است،در گفتوگو با ایسنا،میگوید: من اصالتا خرمشهری هستم. زمانی که عراق قصد اشغال خرمشهر را داشت به همراه همسرم از شهر دفاع کردم. در آن دوره حساس 35 یا 45 روزه مقاومت خرمشهر برای کمک به مجروحان به بیمارستان «مصدق» رفتم. همسرم نیز در همان روزهای آغازین پایش مجروح شد و آن را قطع کردند. بیمارستان «مصدق» اصلا گنجایش حجم مجروحان را نداشت بنابراین تصمیم گرفتیم تا قسمت شبستان مسجد جامع خرمشهر را برای رسیدگی به مجروحیت بانوان اختصاص دهیم اما باز هم جوابگو ی مجروحان نبود. به بیمارستان «طالقانی» آبادان رفتم آنجا نیز اوضاعش مشابه بیمارستان «مصدق» و مملو از جمعیت بود به گونهای که چهار اتاق عمل این بیمارستان جوابگوی مجروحان نبود و در قسمت «ریکاوری» یا بخشهای دیگر بیمارستان به مجروحان رسیدگی میکردند. شلوغی باعث شده بود که حتی نظافتچیها نیز نتوانند به درستی کارشان را انجام دهند. با اینکه دورههای امدادگری را گذرانده بودم اما در آن شرایط باید به نظافت اتاقها رسیدگی میکردم. یادم میآید زمانی که برای اولین بار به اتاق عمل رفته بودم یکی از جراحان گفت:«اعضای قطع شده مجروحان را از اتاق جمعآوری کن» و من چند دست و پای قطع شده را از زیر تخت برداشتم و داخل پارچهای سفید رنگ قرار دادم و سپس آنها را به سردخانه بردم. تا به حال چنین چیزهایی را ندیده بودم . در ابتدا تحمل دیدن مجروحان با آن اوضاع بسیار ناگوار را نداشتم و برایم سخت بود اما رفتهرفته به آن عادت کردم. بعد از اجرای عملیات «ثامنالائمه» که منجر به شکست «حصر» آبادان شد. طرحریزیها برای عملیات «بیتالمقدس» صورت گرفت. هر یک از نیروهای نظامی برای اجرای این عملیات مسئولیتی را بر عهده داشتند. ما نیز در بیمارستان «طالقانی» که نزدیک ترین بیمارستان به خرمشهر بود تصمیم گرفتیم که آن را دوباره بازسازی کنیم چرا که در درگیریهای قبلی بنای این ساختمان آسیب دیده بود. بنابراین دیوارهایش را مرمت کردیم. نظافت اتاقها، مرتب کردن تختها و ضدعفونی کردن تجهیزات را هم انجام دادیم. چند روز به آغاز «عملیات بیتالمقدس» مانده بود. از آنجایی که در ماههای آخر بارداری به سر میبردم برای زایمان به تهران آمدم. میخواستم به هر صورت که شده در این عملیات نقشی را ایفا کنم. اما پزشکام اجازه نداد و همسرم نیز با حضور من مخالفت کرد. بسیار ناراحت بودم چرا که ماهها لحظهشماری میکردم که در زمان آزادسازی خرمشهر در منطقه باشم اما نشد. در بیمارستان بودم که اعلام کردند خرمشهر آزاد شد.مرتب با دوستانم در خرمشهر تماس میگرفتم و همانند دیگر مردم تهران نیز من به خیابان آمدم تا در جشن آزادسازی خرمشهر شرکت کنم. برچسبها: خاطرات یک بانوی امدادگر, ادامه راه خون, شهدای, کازرون, منتظر, لینک دوستان ما
آخرین مطالب وبگاه
|
لینک های مفید
موضوعات وبگاه
پیوندهای روزانه
»
آسمانی ها
» وبسایت فرمانده شهید قاسم زارع » وبسایت فرمانده شهید عباس اسلامی » پایگاه فرهنگی مذهبی علویون » گالری عکس شهدا،رزمندگان و جانبازان » ابزارهای وب شهدای کازرون » بانک جامع احادیث و روایات نماز » بچه های آسمانی » آپلود سنتر رایگان ستارگان هدایت » کدها و قالب های مذهبی رایگان » بانک جامع احادیث و روایات » شاهد نیوز کازرون خبر سیاسی مذهبی » شهود عشق » سایت ستارگان هدایت » گالری عکس شهدای شهرستان کازرون » گالری عکس تندیس عشق » شهدای شلمچه » کلیپ صوتی تصویری شهداشرمنده ایم » سایت جامع شهدای کازرون برچسب ها
|